صفحه شخصی شادین امانی   
 
نام و نام خانوادگی: شادین امانی
استان: گیلان
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  ناظر و طراح
شماره نظام مهندسی:  11/300/01604
تاریخ عضویت:  1389/01/25
 روزنوشت ها    
 

 مهمترین عضو بدن بخش عمومی

24

مادرم همیشه از من می‌پرسید مهمترین عضو بدنت چیست؟
طی سال‌های متمادی، با توجه به دیدگاه و شناختی که از دنیای پیرامونم کسب می‌کردم، پاسخی را حدس می‌زدم و با خودم فکر می‌کردم که باید پاسخ صحیح باشدوقتی کوچکتر بودم، با خودم فکر کردم که صدا و اصوات برای ما انسان‌ها بسیار اهمیت دارند، بنابراین در پاسخ سوال مادرم می‌گفتم مادر، گوش‌هایم
او گفت نه، خیلی از مردم ناشنوا هستند اما تو در این مورد باز هم فکر کن، چون من باز هم از تو سوال خواهم کردچندین سال سپری شد تا او بار دیگر سوالش را تکرار کند من که بارها در این مورد فکر کرده بودم، به نظر خودم، پاسخ صحیح را در ذهن داشتم برای همین، در پاسخش گفتم مادر، قدرت بینایی برای هر انسانی بسیار اهمیت دارد پس فکر می‌کنم چشم‌ها مهمترین عضو بدن هستنداو نگاهی به من انداخت و گفت تو خیلی چیزها یاد گرفته‌ای، اما پاسخ صحیح این نیست، چرا که خیلی از آدم‌ها نابینا هستندمن که مات و مبهوت مانده بودم، برای یافتن پاسخ صحیح به تکاپو افتادم
چند سال دیگر هم سپری شد مادرم بارها و بارها این سوال را تکرار کرد و هر بار پس از شنیدن جوابم می‌گفت نه، این نیست اما تو با گذشت هر سال عاقلتر می‌شوی، پسرم سال قبل پدر بزرگم از دنیا رفت همه غمگین و دل‌شکسته شدندهمه در غم از دست رفتنش گریستند، حتی پدرم گریه می‌کرد من آن روز به خصوص را به یاد می‌آورم که برای دومین بار در زندگی‌ام، گریه پدرم را دیدموقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید عزیزم، آیا تا به حال دریافته‌ای که مهمترین عضو بدن چیست؟
از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم همیشه با خودم فکر می‌کردم که این، یک بازی بین ما است او سردرگمی را در چهره‌ام تشخیص داد و گفت این سوال خیلی مهم است پاسخ آن به تو نشان می‌دهد که آیا یک زندگی واقعی داشته‌ای یا نه برای هر عضوی که قبلاً در پاسخ من گفتی، جواب دادم که غلط است و برایشان یک نمونه هم به عنوان دلیل آوردماما امروز، روزی است که لازم است این درس زندگی را بیاموزی
او نگاهی به من انداخت که تنها از عهده یک مادر بر می‌آید من نیز به چشمان پر از اشکش چشم دوخته بودم او گفت عزیزم، مهمترین عضو بدنت، شانه‌هایت هستند
پرسیدم به خاطر اینکه سرم را نگه می‌دارند؟جواب داد نه، از این جهت که تو می‌توانی سر یک دوست یا یک عزیز را، در حالی که او گریه می‌کند، روی آن نگه داری عزیزم، گاهی اوقات در زندگی همه ما انسان‌ها، لحظاتی فرا می‌رسد که به شانه‌ای برای گریستن نیاز پیدا می‌کنیم من دعا می‌کنم که تو به حد کافی عشق و دوستانی داشته باشی، که در وقت لازم، سرت را روی شانه‌هایشان بگذاری و گریه کنی از آن به بعد، دانستم که مهمترین عضو بدن انسان، یک عضو خودخواه نیست بلکه عضو دلسوزی برای خالی شدن دردهای دیگران بر روی خودش است مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد، مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد، اما آنها هرگز احساسی را که به واسطه تو به آن دست یافته‌اند، از یاد نخواهند برد ، خوب یا بد

سه شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 12:29  
 نظرات    
 
سایه ذاکری 18:22 سه شنبه 24 خرداد 1390
13
 سایه ذاکری
ممنون خانم شادین عزیز.ممنون که یادمون آوردین که کمترین چیزی که واسه تقدیم کردن داریم گاهی خیلیه.چقدر باید مراقب عزیزانم باشم.....
علیرضا احمدی 22:32 سه شنبه 24 خرداد 1390
6
 علیرضا احمدی
موفق باشی
محمد مهدی مدرس نیا 23:45 سه شنبه 24 خرداد 1390
9
 محمد مهدی مدرس نیا
اگه با دید این متن بخواهیم نگاه کنیم شاید هم "دل " مهمترین عضو بدن باشه ، نمیدونم ...گفتم که شاید...
به هر حال متن زیبایی بود
با تشکر
مصطفی ملکی صادقی 09:24 چهارشنبه 25 خرداد 1390
9
 مصطفی ملکی صادقی
... ولی کسانی هستند که از بس شانهایشان را در اختیار دیگران گذاشته اند از خود غافلند. موفق باشید
یحیی بهمنی 16:42 چهارشنبه 25 خرداد 1390
12
 یحیی  بهمنی
دریچه‌ای بود به نگاهی جدید و زیبا! خانم امانی متشکرم.

از این دست اعضاء مهم زیاد داریم که میتواند بدون اینکه چیزی از دست بدهیم، میتوانند به دیگران زندگی و امید ببخشند:

گوشی شنوا که به دردلی گوش دهد...

چشمی که نگاهی مهربان را هدیه کند...

دلی که برای درد دیگران بسوزد...

دستی که دست یاری به سوی نیازمندی دراز کند...

پایی که صاحبش را به عیادت بیماری ببرد...

شکمی که برای سیر کردن گرسنه‌ای، گرسنگی را تحمل کند...

شانه‌هایی که وزن بار نان و خرما را برای سیر کردن گرسنگان، تحمل کند...

و .....

یا علی؛ فدای مهربانی‌هایت...؛ میلادت مبارک!
محمد مجدپزشکی 12:13 آدینه 27 خرداد 1390
3
 محمد مجدپزشکی
با تشکر از مطلب جالب و تاثیر گذارتون......
رضا اسماعیل زاده 21:58 پنجشنبه 2 تیر 1390
1
 رضا اسماعیل زاده
مرسی...واقعا جالب بود
حمید رستمی 23:18 پنجشنبه 2 تیر 1390
8
 حمید رستمی
از سکار خانم امانی
و
جناب بهمنی متشکرم
و به سبب داشتن چنین روحیه لطیفی تحسین خود را تقدیم می نمایم.
سحر سرلک 13:15 یکشنبه 5 تیر 1390
2
 سحر سرلک
بسیار زیبا بود ممنونم خانم مهندس .موفق باشید .